خب

قبول نشدم

به همین تلخی


قبل از ازمون هیچ علاقه ای به قبول شدن یا قبول نشدن نداشتم. درواقع اصلا دلم نمیخواست برم و ازمون بدم. برام تفاوتی نداشت.

اما بعد از برگزاری ازمون نمیدونم چرا یهو قبول شدنم انقدر برام مهم شد و میتونم بگم تا حدودی شد بلیط بخت ازمایی.

یه راه در رو که میتونستم از شرایط فعلیم فرار کنم و یه پله بالاتر برم. نزدیکتر بشم به ارامش و امنیت. (این حس و بعد ازمون پیدا کردم)

که نشد. :)

خدایا شکرت. میدونم و مطمئنم حتما خیری توش هست.


پ.ن : این روزها درگیر خوندن کتاب دنیای سوفی هستم. پیشنهاد میکنم حتما حتما حتما یکبار هم که شده این کتابو بخونید. انگار یه جورایی دوربین زندگیو برده عقب تر و داره یه صفحه گشترده تریو جلوی چشم ادم نمایش میده. فوق العاده دوست داشتنیه. گاهی کسل کننده و در صفحاتی، بسیار بسیار جذاب.




مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها