با خوندن وبلاگ دوستانم شروع میکنم

بعد میرم سراغ سرچ واژه اخلاق و دربارش میخونم و بعد جملات مرتبت تر رو جستجو میکنم

(دیشب همسری یه حرفی زد که خیلی به فکر فرو بردتم. اینکه تنها چیزی که بین همه ادیان از شروع افرینش مشترک بوده، اخلاقه )

بعد وسط خوندن هام یادم افتاد وبلاگ شهرزاد رو نخوندم.

بازش کردم و دیدم بعد مدتها مطلب نوشته و شروع کردم خوندن.

و اشاره کرده بود به الن دو باتن

سرچ بعدی رفت سمت آلن دو باتن و سرچ کردن کتابهاش

و بعد یادم افتاد میخواستم نهج البلاغه بخونم.

کتاب رو باز میکنم

با خودم فکر میکنم توی نیم ساعت چقدر موضوعات مختلف رو دنبال کردم و توی هیچ کدومشون به نتیجه خاصی هم نرسیدم

فقط دنبال کردم


اون بالا اومدم یه متنی (البته نقل به مضمون) از گفته های امام علی درباره اخلاق رو بنویسم، هر کاری کردم نتونستم فهم خودم رو جمله بندی کنم و منتقلش کنم

دوست نداشتم برم عین جملات رو کپی کنم و بیارم و اینجا بنویسم(حداقل توی این پست نه)

و چقدر تا همین جا همه چیز رو سرسری خوندم

بعد یادم افتاد که قبلا خونده بودم و یادگرفته بودم وقتی چیزی رو که فهمیدم نتونم بیان کنم و منتقل کنم در واقع اصلا نفهمیدمش

شاید درکش کرده باشم ولی به معنی واقعی کلمه نفهمیدمش و برای خودم هنوز گنگه و موضوع روشن نشده. بعد باز افسرده شدم.

دوباره یاد مکالمه دیشبم با همسری افتادم درباره اینکه چرا اینجاییم و رسالت زندگی ما چیه و .

مکالمه خوبی بود. حس و حال خوبی گرفتم و حرفهای خوبی شنیدم که مطمئنم خیلی بهم کمک میکنه


نهج البلاغه رو دوست دارم

ولی شنیده بودم سخته

یادمه خانم آرین هم اشاره کرده بود که متن سختی داره و اول هم برای شناخت اسلام قران رو شروع کرد و بعد رفت سراغ نهج البلاغه

تمام اینها توی سرمه و باعث می شه هر وقت میخوام برم سراغش یه نیروی بازدارنده ای نزاره

ولی چند روز پیش برادر همسری گفت من شبی یه تیکه کوچیک ازش رو میخونم و خیلی خوبه

دوباره جرقه خوندن زده شد

کتاب علی اثر دکتر شریعتی رو که میخوندم مدام حسرت میخوردم که چرا من تا الان سراغ نهج البلاغه نرفتم

چرا انقدر امام علی برام دور بوده و چقدر این مرد بزرگه.

پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونید.


در پایان این مطلب.

توی کمتر از 40 دقیقه این همه موضوعات که خیلیهاشم ارزش نوشتن نداره داره از توی فکر و سرم میگذره

و فقط میگذره

بعضی ها فراموش میشه و بعضی ها نه

و من دارم کم کم به این نتیجه میرسم چقدر کنترل کردن ذهنم سخته

بدون اینکه بزاره درش دخل و تصرفی داشته باشم همینطوری داره پیش میره و فکر میکنه و فکر میکنه و فکر میکنه و چون منسجم نیست

این فکر کردنا به درد عمش میخوره :/


فکر جان ترمز دستی رو بکش

یکم اروم تر

کجا داری میری؟ خودت میدونی؟ یا فقط داری میری؟

اروم بگیر لطفا



مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها