خیلی وقت بود ننوشته اینجا ننوشته بودم. خیلی وقتهام صفحه رو باز کردم ولی حوصلم نکشید بنویسم. تا امروز.

1- تمرین سازم رو یه فصله گذاشتم کنار و دیگه کششی برای سمتش رفتن ندارم (انگیزه و ارادم رو از دست دادم)

2- چندین تا کتلب خوب خوندم که حوصله انتشارشون اینجا رو نداشتم ایشالا یه وقت مناسب که از این حال در اومدم دونه دونه پست میزارمشون.

3- چندین تا فیلم دیدم که چند تاییشون ارزش معرفی داشتن (اینم هر وقت حوصله انتشار بند دوم اومد اینهارم پست میزارم)

4- پام دو هفته توی اتل بود و بدجوری محدودم کرده بود. منجر به 10 روز خونه نشینی، یه عالمه فیلم دیدن، خوندن چند تا کتاب، یه عالمه فکر و خیال کردن و مواجهه به یه سری رفتارهای طرف مقابل شد که این اخری بیشتر شک برانگیز و افسرده کننده و غمگین کننده بود برام.

5- تنش و فشار مزخرفیو روی خودم حس میکنم که هر چی دست و پا میزنم نمیتونم باهاش به صلح برسم تا دست از سرم برداره و نمیدونم باید چی کارش کنم. همنچنان باهاش دست به گریبونم. یه بخش بزرگیش که بیشتر از هز چیز داره اذیتم میکنه مربوط به همسری میشه که دیگه واقعا مستاصلم کرده.

6- ورزش کردن بدجوری توی زندگیم کمه و بدجوری لازمه اضافه اش کنم. ولی اصلا دوسش ندارم و نمیدونم چجوری باید براش برنامه بریزم و اصلا بلد نیستم ورزش کنم.

7- دلم کارهای هنری دستی میخواد کاش زمان داشتم و براشون دوره میرفتم. خیاطی - نمد دوزی - بافتن - سنگ دوزی  و یه عالمه کار هنری دیگه.

8- دلم میخواد مغزم رو از توی سرم در بیارم و خونش رو بشورم و برق بندازم و خودش رو تمیز کنم و اروم کنم و یه عالمه چیزهارو ازش دور بریزم و به یه خواب چند روزه ببرمش و وقتی اروم شد دوباره بزارمش سر جاش. اینطوری حالش بهتر میشه.

9- برای اولین بار توی زندگیم رفتم طباخی (کله پاچه فروشی) و نصف یه پرس گوشت کله رو خوردم. تجربه خوبی بود. (چرا انقدر من بدم میومد از کله پاچه در حدی که حتی نمیتونستم بوش رو تحمل کنم-اونقدرهام بد نبود)

10- این روزها بدجوری دلگیرم و دل مرده و غمگین. امیدوارم با خودمم بتونم به صلح برسم و انقدر برای دیگران از خودم مایه نزارم که تهش منجر به این حس و حالم بشه.

 

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها