"مشغول کار بودن را با کار کردن اشتباه نگیرید."

 

الان که به خودم و شلوغی زندگیم که نگاه میکنم، به این نتیجه میرسم من بیشتر مشغول به کارم تا اینکه واقعا کار کنم. حتی این روزها توی محیط کارم هم فقط مشغول به کارم و اگه بخوام با خودم صادق باشم، اگر به جای مشغول به کار بودن با برنامه و هدف کار بکنم، خیلی سریع کارهای مهمی که در دست دارم رو به نتیجه میرسونم و جمع میشه میره پی کارش، جای اینکه مدام با خودم از امروز به فردا بکشونمشون و با این دید که خیلی شلوغم و نمیرسم مدام به تعویق بندارمشون.

توی زندگی شخصیم که نگم دیگه.

من یه معتاد به کارم کارهام رو به تعویق میندازم و نهایتا جای کار کردن واقعی فقط مشغول به کارم. (تقریبا همیشه و هر لحظه باید کاری برای انجام دادن داشته باشم. بلد نیستم بیکار باشم. بلد نیستم بدون اینکه کاری انجام بدم یه جا بشینم و فقط 5 دقیقه رو اینطوری سپری کنم - البته غالبا کارهای روزمره و مزخرف و بی هدف و بی ارزش)

و حتی گاهی فقط در حال برنامه ریزی هستم بدون اینکه اقدام و عملی براش انجام بدم و اون دست از کارها که به عمل میرسن بعد از مدت کوتاهی انگیزه ادامه دانشون به انگیزه کنار گذاشتنشون تغییر میکنه و کنار گذاشته میشن.

چه کلاف سردرگمی.

 

راستی یادم رفت بگم کارهایی که با هدف هستن و سر موعد انجام میشن و کار کردن واقعی هستن توی زندگیم، کارهایی هستن که 99% خودم انتخابشون نکردم. یا برای دیگران بوده. یا به خاطر دیگران بوده یا به اجبار دیگران بوده و یا کارهایی بوده که چوب بالا سرم بوده و یه استرس وحشتناک براش داشتم. در سایر موارد همون روال قبل که فقط مشغول به کارم وجود داشته.

 

1- باید ادمهای اطرافم رو تغییر بدم (نه به این معنی که دور بندازمشون یا کنار بزارمشون یا جا به جاشون کنم و . به این معنی که باید دنیال ادم هایی بگردم که واقعا بهشون نیاز دارم و باید در کنارم باشن و برای اونها جا باز کنم نه به سبب جبر جغرافیایی و موقعتی فقط ادمهای اطرافم و ادمهایی که خودشون توی مسیر زندگیم قرار میگیرن رو انتخاب کنم. منم باید دنبالشون بگردم. یا شاید باید اگاهانه تر ادمهای اطرافم رو واکاوی کنم- خلاصه باید یه تجدید نظری بکنم)

 

2- باید حواسم باشه مشغول به کار بودن رو کناز بزارم و با کار واقعی جایگزینش کنم.

 

 

 

 

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها