سلام

 

* به سیل عظیم پیوستگان به بورس پیوستم :)

 

* بدون تحلیل و با کمک دوستانی که خودشون کارشون خرید و فروش در بورسه چند تا سهم گرفتم.

 

* در روزهای اول با سود ده بودنشون کلی ذوق کردم.

 

* بعد جو گیر شدم و سرمایه ای که وارد کرده بودم رو 6 برابر کردم.

 

* باز جوگیر تر شدم و توی قیمت بالاتر رفتم همون سهم ها رو خریدم.

 

* بعد یکی از سهم ها ترکید :))

 

* توی قیمت دومی که خریده بودم با زیان و به زور فروختمش

- مشکلات سرعت اینترنت

- مشکلات کارگزار و نرم افزار مورد استفاده (یعنی دوست دارم فحش خواهر و مادر نثار بنمایم :D -بی ادبم خودتی. )

- جو صف فروش و زیان کردن

 

* خلاصه اینکه حالم سر این یکی خیلی خراب بود که من دیر رسیدم به فروش و اینکه سیستمم هم باهام یاری نکرد.

 

* چند روزه دارم به این فکر میکنم که چقدر استرس داره اینکار.

کاش بشه توی سود اصل پول رو بیرون کشید و با سودش کار کرد.

 

* دوست دارم تحلیل رو یاد بگیرم ولی بیشتر بازار رانته و من موندم و بی رانتی البته با چند تا ادم خوب که خوب راهنمایی ممیکنن ولی خب من جا میمونم تقصی اونها نیست.

 

* با هر چه مثبت شدن خوشحال و با هر چه منفی شدن نا امید میشم.

 

* و این وضعیت بازار موقته و نهایت 6 ماه توی اینقدر سود دهی دووم بیاره

 

*کار سخته میشه برای اون موقع که خوب بفهمی چی رو بخری و از اون مهم تر اینه که کی بفروشی. و بدتر اینکه طمع نکنی.

 

* طمع رو یک بار حس کردم

 

* و اشتباه رو چندیدن بار مرتکب شدم.

 

* باید سرر فرصت پلن برنامه ریزی برای خرید و فروش و میزان درصد مورد رضایتم رو بنویسم و اجراش کنم.

 

* خجالت نمیکشید هیچکدومتون بورس بازی بلد نیستید. نه واقعا خجالت نمیکشید!؟   :D   (اخه الان کی به من کمک کنه؟)

 

 

*****************************************************************************************************

 

* از بورس که بگذریم میرسیم به بحث مزخرف خونه تی.

 

* من هر چی میگم هیچمکس گوش نمیده من باید یه دایه استخدام کنم بمونه توخونه کارهام رو انجام بده و خودشم بره طبقه بالا زندگی کنه که همیشه باشه.

تازه باید اشپزیشم خوب باشه.

مشکل اینه خود خونم کوچیکه نه جاشو دارم نه ادم مطمئن میشناسم.

اصلا همه خونه ها نیاز دارن. والا.

 

*******************************************************************************************************

 

* همسری سرما خورده و من روزی چند بار تبش رو میگیرم نکنه بالا بره.

*به شدت هم فاصلش رو از من حفظ میکنه تا نکنه من مریض شم. بماند که اول من مریض احوال بودم ولی نهایتا اون مریض شد :)))

* این شدت فاصله حتی اینطوریه که قاشق مربا خوری برای صبحانه هم برای خودش جدا میاره که من بهش دست نزنم.

* موضوع اینه شدت بیماریش واقعا زیاد نیست و صرفا بدن درد داره :/

 

******************************************************************************************************

 

* این روزها مشغول خوندن کتاب چرچیل هستم.

ترجمش بد نیست ولی نمیدونم مشکل از مترجمه یا نویسنده اصلی چون اوایل کتاب تاریخ ها اصلا با هم همخونی ندارن.

مثلا از پدر چرچیل توی یه سالی نقل قول میکنه که چند صفحه بد میبینی دو سال قبل از اون تاریخ براش تاریخ فوت عنوان کرده.

خلاصه اینکه بی خیال تاریخ هاش شدم و فقط دارم جریان زندگیش رو پیش میرم.

* برام جالب بود که هیتلر و چرچیل هم دوره بودن. یعنی توی یه دوره زنده بودن.

* بعد چرچیل باید برم هیتلر رو هم بخونم.

 

*******************************************************************************************************

 

* دوست داشتم به دوستانم امسال هم کتاب عیدی بدم. منتها به قدری گرون شده که اصلا از طرفش هم رد نمیشم. اصلا عیدی نمیدم :/

 

******************************************************************************************************

 

* کرونا تشریف ببره ما هم تشریف ببریم خرید کنیم. یه عالمه خرید دارم. و بعید میدونم خریدهام به عید برسه.

بماند که : من عید چی بپوشم :/

 

 

 

 

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها